سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از دوست به یادگار دردی دارم

صفحه خانگی پارسی یار درباره

گریه ی دل

خدا

 

گریه‌ی دل

 عشق خوب من!

در پیاده روهای خیابان‌ها آدم‌ها را بنگر؛

صورت‌هاشان را دقیق نگاه کن؛

می‌توانی حال دلشان را از صورتشان خوب بخوانی.

گویی که صورت‌ها ویترین دل‌هاست.

یکی آرامش دل را در چهره دارد؛

دیگری گرمای قلبش را؛

این یکی مهربانی‌ درونش در نگاهش موج می‌زند؛

و آن ‌یکی با دل خود جدل می‌کند؛

و دیگری دل خود را به شکیبایی فرا می‌خواند؛

آن یکی گوش به حرف دلش سپرده است؛

و آن یکی با دلش سخن می‌گوید.

آری صورت‌ها دل‌ها را نشان می‌دهند.

ومن از همه‌ی آن‌ها، صورتی را بیشتر می‌شناسم که گریه‌ی دل را نشان می‌دهد.

تا حال صدای گریه‌ی دل را شنیده‌ای ؟

آن هنگام که مرغ دل از شوق تو عزم پرواز دارد ولی نمی‌تواند از قفس سینه بگذرد می‌دانی چه حالی دارد؟

آن هنگام که هق‌هق گریه و اشکی که از دل برآید و بر چشم نشیند و تمام صورت را در برگیرد و دل راهی برای آرامش نیابد الا دیدار یار و دوری را بزرگتر از آن بیند که تحمل تواند کرد، دیده‌ای؟

عشق من!

من می‌دانم که عاشق باید بی قراری‌ها را تحمل کند و می‌دانم که عاشق در کوره فراق باید که سوخته شود و می‌دانم که جانش در صدف دوری باید دفن شود و باید که از دیدگان، خون دل جاری سازد؛ آری خوب می‌دانم اما بسیار سخت است و دانستن چیزی از سختی آن نمی‌کاهد.

سخت است که دل گاهی گاه چون زمستانی سرد و یخ بسته و یا چون آسمانی ابری با بغضی سیاه باشد و یا  چون ابری غریب ببارد و از نبودن معشوق بهانه گیرد و بگرید و آرام و قرار از کف بدهد و کسی را یارای یاری‌اش نباشد و آن چنان بایست زار بزند که دریای اشکش بخشکد و در نهایت هم خود را باید آرام سازد با این جمله که عشق گر چه سخت است و دشوار اما زیباست و شیرین.

آری دل‌ها نیز گاهی می‌گریند و چه دردمندانه است گریه‌ی دل‌ها.