سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از دوست به یادگار دردی دارم

صفحه خانگی پارسی یار درباره

تیر غیب عشق

خدا


تیر غیب عشق

 

عشق من!

عاشق خود نیز نمی ‌داند که کی، چگونه و چرا عاشق شده است و از این روی عشق خود را به ازل نسبت می‌دهد. او نمی‌داند چگونه تیر غیب عشق بر دلش فرود آمده و صید عشق شده است ولی می‌داند که باید دست تیرانداز هستی را بوسید که چنین تیر جانفزایی را در چله کمان گذاشت و روانه دل او کرد. عاشق عشق خود را به چشم و روی و موی یار نیز نسبت نمی‌دهد و او روی یار را اگر می‌ستاید از آن روست که عاشق اوست و موی معشوق را اگر می‌بوید از این روی است که در آن سلسله گرفتار آمده است و اگر چشم یار می‌پوید نیز در حقیقت در وادی عشق اوست که راه می‌پوید و از خود بی خود می‌شود. وصف خال و روی و موی معشوق وصف تجلیات عشق است وگر نه کجا معشوق در این‌ها خلاصه می‌شود؟

محبوب من!

عاشق نه عشق را در بُعد زمان، به زمانی کوتاه فرو می‌کاهد و نه معشوق را در ظواهر زیبای او محدود می‌سازد و خواستن و میل و شوق معشوق از هیچ نظر قابلیت کاستن ندارد. اگر در دیدگاه دیگران نیز روزی از زیبایی معشوق اثری نماند، در نگاه معشوق هیچ چیز تغییر نمی‌کند و عرصه عشق و وفاداری بیشتر نمایان می‌شود تا نگویند که عاشق به مویی دل بسته و یا محتاج چشمی آهووش بوده است و این چنین است که عشق خالص‌تر، زیباتر و پاک تر ادامه خواهد یافت و جمال معشوق در نگاه عاشق دوام خواهد یافت تا آن جا که عشق آفرین پاک دوام دارد.

نگار من!

من این چنین عشق را می‌فهمم، این چنین عشق را تفسیر می‌کنم، این چنین دل در گروی عشق تو گذاشته‌ام، این چنین زندگانی می‌کنم و این چنین نیز روزی بر سر پیمان عشق جان تسلیم دادار خواهم نمود.