سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از دوست به یادگار دردی دارم

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دوستت دارم ...

خدا

 

                                             

 

                                                 دوستت دارم ....

 

 

شاید در نگاه اول کسی تصور کند وقتی می گویم: "دوستت دارم"، این یک جمله ساده با چند واژه معمولی است و همچون هر جمله دیگری، به اندازه طول جمله و کلمات مورد استفاده در آن، مفهوم و معنا دارد و من تنها چند واژه ی ساده را در کنار هم گذاشته ام و جمله ای را بیان کرده ام، از همان دست که هر روز هزاران نمونه را در مراودات روزمره به کار می بریم. گاهی حتی خودم نیز همین تصور را می کنم و به همین دلیل این جمله را بسیار ناقص و نارسا می دانم و برای بیان احساسم ناکافی می دانم . دنیای کلمات و جملات همین گونه است و چگونه می توان با حروف و واژه ها و سیلاب ها و هجاها، احساس عمیق درون را بیان کرد؟

ولی وقتی خوب دقت می کنم می بینم که  "دوستت دارم" یک جمله نیست! تنها چند واژه نیست. من در پس این جمله به ظاهر ساده و معمولی، یک دنیا می بینم. دنیایی لبریز از رؤیاهای مقدس و سبز و گلگون و سرخ! همین جمله ی معمولی و کوتاه، همین چند واژه، یک کتاب بی پایان و سرشار از معنا است.

"دوستت دارم" یعنی می خواهم همیشه در سایه سار سبز چشمان پر مهرت  بیاسایم و در پهنه ی کلام گرم و زرفام تو نفس بگیرم و در لاجوردی بی کران آسمان یاد تو پرواز کنم و در سرخی شورانگیز خورشید قلب تو گرم شوم و غرق در آبی اقیانوس ژرف مهر تو باشم و چشمانم نچیند جز گل لبخند تو را و جانم ننوشد جز زلال احساس تو را و گشوم نشنود جز صدف های سخن تو را.

"دوستت دارم" یعنی من با تو زندگی می کنم (گو آن که "زندگی می کنم" نیز خود شبیه "دوستت دارم" جمله ساده ای نیست.) و من با طلوع هر روزه خورشید یک بار دیگر در چشمان تو متولد می شوم و هر شامگاه با تو آرام می گیرم و تمام رؤیاهای شیرین من با تو شکل می گیرد.

"دوستت دارم" یعنی تمام قلب من، مملو از عشق توست و در سرزمین دلم پادشاهی تو را سزاوار است و بس.

"دوستت دارم" از قلبی بر می خیزد که بی حضور تو زندگی برایش بی معناست، به سردی می گراید و بی فروغ می گردد.

"دوستت دارم" یعنی می خواهم همه زندگی ام با تو باشد و در کنار تو. من به تو تکیه کنم تو به من. من به تو لبخند زنم تو به من. من گوش به تو دارو و تو گوش به من. من تو را احساس کنم و تو مرا. من در حضور تو جان گیرم و تو در حضور من. من در تو فانی شوم و تو در من بقا یابی. در بیداری مهمان جشمانت باشم و در خواب مهمان رؤیاهایت. و چه نغز است این گفته که: زندگی بدون محبوب، مرگیست به نام زندگی.

"دوستت دارم" یک جمله نیست. یک احساس است و من نیک می دانم که تو در پس این جمله ساده، تمام احساس و عشق و محبت من را به خودت نیک می خوانی و جریان امواج بلند عشق را از حرف حرف این جمله کوتاه و درازای عمر این عشق را از واژه های اندک آن می یابی و نیک می دانی که من با تمام اندیشه و ذهن و روح و جان و عمر و قلبم می گویم که: "دوستت دارم."