• وبلاگ : از دوست به يادگار دردي دارم
  • يادداشت : فخر من، معناي من
  • نظرات : 6 خصوصي ، 20 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + دريا 
    سلام_ استاد عزيز
    با من نشست شمع و شبي شد گواه من آتش بجان گرفت از اين سوز و آه من
    با سوز دل گريست زشب تا سحر چو ديد آن گريه شبانه و حال تباه من
    گفتم به شمع چاره ي درد نهفته چيست؟با گريه گفت خنده کنان چاره راه من
    بايد که همچو من تو بجان آذر افکني گفتم به غير عشق چه باشد گناه من؟ گفتا که مرد عشق نه اي ترک قصه کن
    از سوختن فزود چنين قدر و جاه من
    دادند ره بخلوت يارم !چو سوختم هر شب به اوست تا به سحر نگاه من ... اري به گريه محرم اسرار او شدم جز اشک و خنده چيست سلاح و سپاه من
    خندان به بزم يار بسوزم که تا شود روشن زشعله ي دل من روي ماه من
    عمري بسوختم زبهر صدق و با شکيب زينرو کنار يار بود جمله گاه من
    پروانه گر بخلوت ياران نهاد پا آمد ولي در هواي من و در پناه من
    اين قصه گفت شمع وزشب تا سحر ولي خاموش به يک شرر صبح گاه من.............گلخداحافظ