شمع و پروانه
خدا
شمع و پروانه
داستان شمع و پروانه همیشه تمثیل عشق و عاشقی بوده است و خواهد بود. حکایت سوختن پروانه در شعله های سوزان شمع را همیشه نشانه عشق او به شمع دانستهاند و گاه نیز بر شمع ملامت روا دارند که معشوق را در آتش خویش میسوزاند و نابود میکند.
به راستی شمع با پروانه چه می کند که پروانه را اگر پروانه نام نهادهاند از آن روست که وی را با دیدن رخ شمع پروایی نیست از آتش؟
گرچه من را گمان بر آن است که باید سخن را از زبان پروانه و شمع شنید و هر که درین حلقه نیست فارغ ازین ماجراست ولی شاید بتوانم از داغ عشقی که چشیده ام و درد عشقی که کشیدهام شمه ای از این ماجرا را بازگویم:
شاید در بادی امر احساس شود که عشق از وجود عاشق بر میخیزد و اوست که محور عشق است و معشوق را ساکن و منجمد فرض کنیم اما حقیقت این است که عشق هدیهی معشوق است به عاشق. عشق عاشق، تجلی عشق معشوق است و بازتاب محبت او و عاشق جز جان معشوق جانی نمیبیند و از نگاه عاشق که بنگریم اگر معشوق نبود عشقی نبود و عاشقی وجود نداشت. معشوق سرچشمهی عشق و جلوهگری است و عاشق، هر چه زیبایی است را منحصرا در روی معشوق میبیند.
آری اگر پروانه با دیدن روی شمع، بی قرار و مستانه خود را با شعله سوزان آن میسوزاند، چه گناهی است شمع را؟ شمع جز عشق به پروانه هدیه نمیکند و پروانه با استعدادی درونی برای دریافت عشق، مبهوت و مات معشوق خود میگردد و سوختن در دامان معشوق را خود با چشم باز انتخاب میکند و پروانه ملامتگران شمع را با دیده انکار مینگرد که چرا معنای عشق و جذبه معشوق را درک نکردهاند و لذت شیرین سوختن در هوای یار را؟
---------------------------------------------------------------------------------------------------
God